اگر به کودکی در مجلس عزای حسین گریهات نمیآمد نهراس... خداوند موهبتی به بلندای فاهمهی عقیلهی بنیهاشم به تو عطا کردهاست. منت خداوندی را که مرا گریهکن مجالس پدربزرگ و مادربزرگ و امثال آن قرار نداد. خدا را شکر میکنم که مرا گریهکن ناکامی جوان حسین نساخت. همین بس که به حال افسرده و مستمند خود گریه کنم. همین بس که از روی حب ذات و بعد مسیر و توشهی ناکافی گریه کنم.
خداوندی را شکر میکنم که مرا الاف دیسکوی عزا نکرد. سرمایهداران ایالات متحده زندگی شبانه و سرزمین دیزنی (Disneyland) را به پا کردند تا 99 درصد محروم را خاموش کنند. در بلاد ما هم دیسکوهای عزا بهپا شدند تا آتش جوانان عدالتخواهمان خاموش شود. تا صدای اعتراض به نظام مالیاتی خاموش شود. تا صدای اعتراض به اقتصاد حاکمیتی خاموش شود. تا سلبریتیهای مقدس ترویج شوند. جوان آمریکایی تیشرت خوانندهی محوبش را میپوشد و چه بسا اندکی از اخلاقیات وی نداند. جوان ایرانی هم تیشرت سلبریتی مقدسی را میپوشد. جوان ایرانی سنگ ولایت مطلقهی فقیه را به سینه میزند و مرگ بر ضد ولایت فقیه میگوید و وقتی از او میپرسی «ولایت فقیه چیست؟» از پاسخ میماند. چیزی است که معتمدانش تاییدش کردهاند. چیزی است که همبسته با خدا و الهیات است. چیزیاست که پرچمش در مقابل پرچم ابتذال است. مگر میشود مورد انتقاد باشد؟
نکتهی ظریف قرآن این بود که گفت «اذا قیل لهم آمنوا کما آمن الناس» و نگفت «آمنوا کما آمن الناس» که مبادا پیروی از جماعت را تاییدکند. چارهای نیست «فلن تجد لسنت الله تبدیلا و لن تجد لسنت الله تحویلا». تغییرات اجتماعی طول میکشند. عمر امپراطوریها تقریبا 300 سال است. من و تو احتمالا از شیرینی میوهی اجتماع معتدل ایرانی نخواهیم چشید ولی میتوانیم پوستی برای درختش باشیم که جسدمان تنه را از سرمای حوادث حفظ کند.
خواهی مجری طرح سطلهای زباله در شهری باش یا عضوی از یک انجمن مردمنهاد حامی سلامت و بهداشت شهری و یا یک فیلسوف اخلاقی که آشغال ریختن را منع میکند. هرکه هستی کارت را درست انجام بده. به قول آن سرور پیر جمارانی «هر جایی هستی آنجا را مرکز عالم بدان». یادبگیر که سعادت را در خرج تقوی و انجام عمل اخلاقی مطابق فاهمه بسنجی نه در اقبال و ادبار روزگار که «... لا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم».