در جامعهای زندگی میکنیم که اعتقادی به محدودیت منابع ندارد و مثالهای فراوانی از آن را میبینیم. حال آن که دنیایی که در آن هستیم ظرفیت کمالگرایی ما را ندارد و نمیتوان در آن همهچیز را با هم داشت. معلم ریاضی من در دبیرستان همیشه یک شوخی در جیبش داشت؛ وقتی به او میگفتیم فلان روز امتحان نباشد چون امتحان دیگری داریم میگفت: «اون رو هم بخونید». حکایت جامعهی ما هم همین است.
بسیاری از دوگانههای غیر قابل جمع را میخواهیم با هم داشته باشیم. هم بهرهی بانکی داشته باشیم هم بانکداری اسلامی. هم طلاق قبیح باشد و هم در موقع ازدواج آسانگیری کنیم. هم جوانان را وقتی تحصیلکرده و فهمیده شدند به خانهی بخت بفرستیم و هم به موقع به نیازهای جنسی آنها پاسخ دهیم.
حال که سن ازدواج بالاتر از مقدار طبیعی آن رفته است هم جلوی فساد اخلاقی و روسپیگری را بگیریم و هم ازدواج موقت در جامعهمان قبیح و تعطیل باشد. راه جمع اینها تنها یک چیز محال است و آن چیز سرکوب نیازها و امیال درونی انسان است. سرکوب نیازهای انسان شاید محال نباشد ولی بدون خروج انسان از انسانیت قابل انجام نیست. انسان بالغی که میل به جنس مخالف نداشته باشد شاید از تعریف عام انسان خارج باشد.
هرکدام از نیازهای انسان سرکوب شوند به مسخ انسان میانجامند چون اساسا انسان چیزی جز نیاز نیست - یا ایها الناس، انتم الفقراء الی الله ...