سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش

کو به تأیید نظر حل معما می‌کرد

دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست

و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم

گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد

بی دلی در همه احوال خدا با او بود

او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا

سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد

گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند

جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست

گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد

 

این البته شعری است از برادر حافظ که چون خیلی یادش افتادم حدس زدم برداشت درون‌ذهنی خودم رو در ادامه مطلب  آشکار کنم.

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد: مدت‌ها دنبال ابزار خفن شناخت همه چیز بودم،

وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد: :) در واقع باید نزد خودم کشفش می‌کردم،

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است: مرواریدی که از همه چیز بیرون زده رو،

طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد: از گم‌شده‌های لب دریا مطالبه می‌کرد (احتمالا این گم‌شده‌ها دنبال مروارید رفتند کنار دریا ولی در گمراهی‌اند چون این مروارید از لب خندان همه چیز پیداست)،

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش: همین مسئله رو که دنبال ابزار شناخت همه چیز هستم رو بردم پیش یه آدم حسابی،

کو به تأیید نظر حل معما می‌کرد: که حل کردن معما به کمک نگاه کردن کارش بود (حضرت حافظ ظاهرا معتقده که از طریق نگاه شدن هم می‌شه مسئله آدم حل بشه، من شخصا فکر می‌کنم اون ارتباط انسانی‌ای که استاد با آدم برقرار می‌کنه مسئله رو حل می‌کنه، حالا ممکنه از پشت پرده ترجمه و تاریخ باشه مثل رابطه من و استادم کانت)،

دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست: :)

و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد: هی از ابزار شناخت درونی‌اش استفاده می‌کرد برای چیزای مختلف،

گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم: پرسیدم حق کی بت این حکمت رو داده؟

گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد: گفت همون موقعی که داشت این دنیا رو درست می‌کرد (احتمالا گنبد مینا استعاره از آسمان آبی و گرده)،

بی دلی در همه احوال خدا با او بود: یه کسی که دل نداشت در همه وضعیت‌هایی که داشت حق همراهش بود،

او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد: ولی حق رو نمی‌دید و از دور یاحق می‌گفت (به نظرم منظور رابطه سطحی برقرار کردن با حقیقته)،

این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا: وجودش و منیتش مثل یه شعبده‌ای بود که خیلی تر تمیز انجام می‌داد (خود و منیتی که داریم در واقع خودش یه تصور ذهنیه)،

سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد: تو لیگ شعبده سامری پیش دم و دستگاه موسی رقابت می‌کرد،

گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند: حلاج که دار به خاطر آویختن او افتخار می‌کنه،

جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد: بنده خدا جرمش این بود که اسرار رو آشکار می‌کرد،

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید: اگه روح القدس فیض بده،

دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد:‌ بقیه هم کارهایی که حضرت عیسی (ع) می‌کرد رو انجام می‌دهند (کرامت‌ها همین الان قابل بازتولید هستند، الکی دنبال تفسیرهای ماورائی نرو! مرز بین متافیزیک و فیزیک نذار)،

گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست: پرسیدم حکمت خوشگلی خانوما چیه؟

گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد: گفت علتش شیدایی دل حافظه (زیبایی درون‌ذهنیه، چون تو عاشقی او  را زیبا می‌بینی، چگونگی زیبایی او در درون توست).