چه خوش آن صلای یاری که به بطن دل نشیند / رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

من اگر شکسته بالم نبود زجان مجالم / تو که کشته کم نداری که حماسه آفریند

نرود ز چشم و اعصاب رخ آشنایت انگار / شده جاری از آدرنال رام تو پری شده دد