در مسیر حرکت دنیا نظریههای مختلف با هم به آوردگاه میآیند و یکی یکی بیرون میشوند. برخی بیشتر میمانند. انگار که درستترند. مدتی بود که ذهنم را بروز نداده بودم. الان آزادانه مواردی از نحوه نگاهم به دنیا را فاش میکنم تا هم برای خودم و هم برای دیگران بماند و تصویری از لحظهای از آوردگاه ذهن من باشد.
هماکنون که این موارد را مینویسم به شدت احساس خلا انگیزه میکنم که احتمالا به دلیل تضعیف شدن دریافتکنندههای دوپامین من است. خواستم از این فرصت که میتوانم خنثی فکر کنم بهترین استفاده را بکنم تا رئوس تفکراتم را بنویسم. ابتدا به صورت موردی و تیتروار این گزارهها را میآورم و در صورتی که فرصت شد به توضیح بیشتر آنها میپردازم.
- روشهای مختلف شناخت باید به گزارههای یکسانی برسند و الا نمیتوان نام همهشان را روشهای مختلف شناخت گذاشت. اصلا معنی روش شناخت همین است. وقتی میگوییم روش فلان منظورمان آن است که اگر مقصد و مقصود «فلان» باشد با روشهای مختلفی میتوان به آن رسید. ولی همگی به آن مقصد و مقصود میرسند. پس هر که روشهای مختلف شناخت را مقایسه کرد و یکی را بر دیگری ترجیح داد اشتباه میکند. روشهای مختلف شناخت چنان نیستند که یکی از دیگری مطمئنتر باشد چرا که همه بدوی هستند و هیچکدام در اول کار ارجحیتی نسبت به دیگری ندارند.
- تکامل بدیهی است. در واقع این که چیزی که باقی میماند همان چیزی است که باقی میماند بدیهی است. ما میدانیم چیزی که الان وجود دارد از گذشته باقی مانده. واقعا بیان تکامل به همین سادگی است. چیزی که مانا است میماند. تکامل در واقع تنها به یک مفهوم برای تعریف نیاز دارند و آن بقا و ماندن است.
- چون اجزای جهان در حال تعامل و داد و ستد هستند اطلاعات در آنها پخش میشود. در واقع این که من به طعم شیرین علاقه دارم چیز عجیبی نیست. در واقع در سادهترین حالت این که شیرینی را میشناسم مثل برخورد فیزیکی دو چیز میباشد. همانطور که برخورد دو چیز باعث میشود روی هم اثر بگذارند و احتمالا بعدا بتوانند همدیگر را شناسایی کنند برخورد حیات با شیرینی هم باعث تاثیر در حیات شده که حیات شیرینی را میشناسد. مثل کلیدی که اگر روی خمیری فشار دهیم شکل کلید در خمیر میماند. بعد میتوانیم آن کلید را به کمک آن خمیر بشناسیم.
- نمیتوان مولف سنتها را به خوبی شناخت. ما نمیدانیم چیزی که از اسلام به ما رسیده چقدر زایدهی حکومتهای نوین است؟ چقدر زاییدهی عثمانی؟ چقدر زاییده مردمان مسلمان؟ چقدر زاییده سنت عرب قبل از اسلام؟ و چقدر حاصل شهود حضرت محمد؟ پس در زمان ما پذیرفتن مجموعههای دینی درست ارزیابی نمیشود. پذیرفتن یک نظام دینی چنان که هست مثل این میماند که یک دفترچه را در خیابان پیدا کنی و شروع به پذیرش منویات آن کنی. در چنین دنیایی میتوان همچنان از نظامهای دینی به عنوان فرهنگ و سنت استفاده کرد. فقط آنجایی که فرهنگ حساب میشوند. یعنی فقط آنجایی که به ما راههای آمادهای برای انجامکارهایمان میدهند که در نسلها زنده ماندهاند و به خوبی نیازهای ما را برطرف میکنند. اما آنجایی که این سنتها بخواهند سلامت ما را به مخاطره بیاندازند یا مطابق فطرت ما نباشند قابل پذیرش نیستند. با این نگاه دین به مجموعهای از گزارههای احتمالا نیکو بدل میشود که هر انسان وظیفه ارزیابی آنها را دارد. ممکن است از این ارزیابی به این نتیجه برسد که آن گزاره درست است و آن را عملی کند. ممکن است به این نتیجه برسد که آن گزاره راه مشترکی را برای جامعه نشان میدهد که باعث ایجاد هویت و راحتی کارها میشود و به این دلیل آن را عملی کند. ممکن است به این نتیجه برسد که آن گزاره مانع سعادت است و آن را کنار بگذارد. حتی ممکن است آن گزاره هیچ تاثیر عملی و روانی نداشته باشد و آن را کنار بگذارد. این که منجی انسان شخصی با فلان جزئیات و فلان شجرهنامه باشد چه نسبتی با نیازهای انسان امروز برقرار میکند؟ انسان امروز نیاز به منجی دارد. برایش مهم نیست که فرزند کیست. برایش مهم است که باشد و دیده شود. برایش مهم است که طبق تعریف نجات دهد.
- باید دست دانشمندان را چون پیامبران بوسید. هر چه دانش دانشمندان به سفاکی کشیده شد معارف پیامبران هم کشیده شد. لاکن دانشمندان با این که واقعیت را به ما نشان میدهند ادعاشان از پیامبران کمتر است. هیچ اجری هم مطالبه نمیکنند. حتی مودت نسبت به بستگان را هم نمیطلبند.
- گذارههایی هستند که نه قابل تاییدند و نه قابل تایید. ولی قدرتها برای مشغول کردن ذهن مردم از آنها استفاده میکنند. باید اشتغال فکری خود را نسبت به این گزارهها از بین ببریم تا بتوانیم با ذهنی آزاد به تماشای حق بپردازیم.
- آنچه در عرفان یا عرفانهای دینی بیان میشود همگی قابل تفسیر استعاری است. به صورتی که به واقعیتهایی که امروز میدانیم اشاره کنند. پس لازم نیست حتی نگران افتراق صورت عرفان و دین از علم باشیم. کافی است پیرو معلومات خود باشیم.
تا اینجا گزارههای خیلی انتزاعی گفتم و اکنون به گزارههای زمینیتر و عینی تر میرسیم:
- نظامهای سیاسی در حال کامل شدن هستند و تا دارند کامل میشوند موضوعشان که انسان باشد تغییر میکند و برای همین به نظام کامل نخواهیم رسید. مگر این که انسان ثابت شود. وظیفه ما در طراحی نظامهای انسانی آن است که آنچه از ثوابت انسان مثل نیازهایش میشناسیم را لحاظ کنیم و نادیده نگیریم. مثلا ناقص بودن دستگاه شناخت انسان را لحاظ کنیم. شهوات انسان را لحاظ کنیم. همه چیز انسان را لحاظ کنیم. اگر از این منظر به نظامهای انسانی نگاه کنیم به وضوح نظامهای سیاسی غربی و اروپایی نظامهای کاراتری خواهند بود چرا که تقدس را از انسانی که واقعا مقدس نیست زدوده اند. در یک کلام انسان را آن گونه که هست میبینند.
- ولایت فقیه خودش دارای تشطط است. یعنی وقتی میگوییم ولایت فقیه ممکن است قرائتی خاص از میان قرائتهای مختلف را مد نظر قرار داده باشیم. پس بحث از حقانیت ولایت فقیه در صورتی که به این موضوع دقت نشود از پایه لنگ است. مهم تر از اصول ولایت فقیه نحوه تبدیل آن به نظام سیاسی و نرمافزار و قانون قابل اجراست که به وضوح دستگاه قانونی و نظام سیاسی فعلی ایران دارای ایرادهایی است که همه صاحبنظران بر آن متفقند من جمله توزیع نامتعادل و بدتر از آن آشوبگون و کنترل نشدهی قدرت. این دقیقا چیزی است که حاصل عدم توجه به انسانیت انسان است.
حالا که اینجا هستیم میخواهم بگویم که شخصی که مثل من فکر میکند چرا اپلای میکند و چرا اپلای نمیکند. اپلای نمیکنم چون:
- مسائل جامعهی خود را بهتر میشناسم
- راه حلهای مرا بیشتر در جامعهی خودم میپذیرند
- راه حلهای درستتری برای مسائلی که میشناسم دارم
اپلای میکنم چون:
- میخواهم ریسک زندگی خود را در زمینههای مختلف مثلا اقتصادی کاهش دهم
- میخواهم وضعیت آبستن و آشوبگون و مبهم نظام اجتماعی و سیاسی ایران را دور بزنم
- میخواهم دنیادیدهتر شوم
- میخواهم سلامت جسمی و روحی خود را حفظ کنم
- میخواهم به توسعهی وجود خود بپردازم
- میخواهم مشغولیتهای نامتعارف ذهنی خود را حذف کنم تا با توان بیشتری بتوانم به هر کار ذهنیای بپردازم
اما راه حل را در چه چیز میبینم؟ من راه حل را در انتقال اطلاعات می بینم. یعنی فکر میکنم این که اطلاعات لازم را در اختیار فرد لازم قرار دهیم راه حل ماست. چرا که بیشترین تاثیر را در عین کمترین هزینه دارد. برعکس انجام کارها بر خلاف انگیزه انسانها بیشترین هزینه و کمترین عمر و تاثیر را دارد. ما باید اطلاعات را مدیریت کنیم. باید در مواقع لازم اطلاعرسانی کنیم. باید در مواقع لازم اطلاعات را منتشر نکنیم (وقتی نمیتوانیم کل اطلاعات را که برای تصمیم درست کفایت میکند در اختیار قرار دهیم). کلا به نظر من مدل اطلاعاتی از دنیا مدلی کارآمدتر برای حل مسائل است.