با سلام، بسیاری از استدلالات کلامی شیعه از مانند این است که اگر نبوت نداشتیم که بدبخت می‌شدیم! پس حتما نبوت داریم. روزی یکی از دوستان من در جلسه‌ای برای تصمیم‌گیری راجع به چیزی سخن زیبایی گفت.

داشت تصمیم بر آن می‌شد که کاری انجام نشود. دوست من گفت: «بهتر است اگر تصمیم می‌گیریم این کار را انجام ندهیم از روی عجزمان نباشد بلکه از روی ذکاوتمان باشد». این سخن او به یاد من ماند و موقع مرور استدلالهای کلامی شیعه بارها به ذهنم خطور کرد. تصمیم نباید از روی اضطرار باشد بلکه باید از روی ذکاوت باشد.

کلام شیعی صفت هدایت‌گری را به طرزی قطعی به خداوند نسبت می‌دهد و به نظر من این جز از سر امیدواری نیست. دلیلی بر ثبوتی بودن صفت هدایتگری وجود ندارد حال آن که خداند «خیر الماکرین» هم هست و از کجا معلوم در مسئله‌ی نبوت در دنیا برای آزمایش ما مکری به کار نبسته باشد.

اما اضطرار خوب هم داریم. اضطراری که منطبق به واقع باشد. برهان صدیقین شدیدا مرا مشتری خود کرده‌است. برهان صدیقین قائل به یک این‌همانی بین حقیقت و خداوند متعال است. این که ابتدایی ترین اصل بدیهی منطق مادی در برهان صدیقین همان خداوند یا حقیقت است. در واقع این اصل واقعیت است که شب و روز بر ما جلوه می‌کند.

در میان تحصیلات راهنمایی من ابتدا با برهان‌های بزرگوارانی چون ابن سینا آشنا شدم. ابن سینا که برخی متاخرین او را تکفیر می‌کنند یک فیلسوف محتاط و پاک‌دست هم بود که حاضر نبود دچار بازی‌های کلامی شود و مردم را بفریبد. تاجایی که در مسئله‌ی معاد جسمانی اقرار به ایمان‌گرایی خود می‌کند نمی‌تواند دلیلی عقلی برای آن بیاورد. بنده شخصا کلامیانی را دیده‌ام که خود ایمان‌گرا هستند و تنها در تقابل با فلسفه‌های راستین سعی می‌کنند با پای چوبین کلام قد علم کنند.

به هر حال در راهنمایی که با چنین استدلالاتی روبرو شدم چیزی مرا سخت مشغول خود کرد که خداوند قادر متعال نهایتا آویزان از بدیهیاتی چون اصل واقعیت و علیت و اصول جزء و کل بود. همیشه برایم سوال بود که در این صورت نسبت علی‌ای که بین این گزاره‌های بدیهی و خداوند برقرار است چیست. آیا این‌ها خود مخلوق خدا هستند. و نهایتا به این پله گام گذاشتم که این‌همانی برهان صدیقین را درک کنم که خداوند همان حقیقت است و خود را در قرآن کریم بارها با اسم حق آورده‌است.

این معنای خداوند است که بیان می‌کند چرا نمی‌توان از حکومت خداوند فرار کرد. اگر تکامل و بقا یا هر قائده‌ی حقیقی دیگری عالم را پیش می‌برد من به خداوند کافر نمی‌شوم بلکه بیش از پیش ربوبیت او را می‌شناسم.

به هر حال اضطرار در چنگال باری‌تعالی بسیار خوشنودکننده است که هم درد و هم درمان اوست. اضطرار خوب اضطراری عملی است در دستگاه چیره‌ی حقیقت که انسان دریابد جز از راه حقیقت نجاتی نیست. هم‌اکنون که این متن را می‌نویسم اخیرا به شدت گرفتار نفسانیاتم و می‌فهمم چقدر نیازمند به حقیقت و رفتار حقیقی هستم. می‌فهمم که دست اراده‌ی حقیقت چقدر در پاره‌کردن چرخه‌های بازخورد مثبت موثر است.