رفتی و نمانده راهی به جز از قفا بریدن - مگسی چو من زبون را چه به قافها پریدن؟
تو مهینی و شهینی تو عجایبآفرینی - سیهای چو من زبون را چه به شاهها رسیدن؟
همه رفته از سر و دل هوش و شور و مر شده گل - خرفی چو من زبون را چه به یوسفی خریدن؟
قدح نیاز سفتم، همه جانماز شستم - چفتی چو من زبون را چه به از قدح رمیدن؟
فام سیم تک خریدم به جدار دل کشیدم - عمله چو من زبون را چه به نقش مه کشیدن؟
همه عمر سیم و زر شد، همه عمر از قفس شد - کاسبی چو من زبون و لب عمرها چشیدن؟
قصهی خیال و خال و خس بندهاتیام من - سادهای چو من زبون را چه به متروپل دویدن؟