یکی از نحوههای متداول و از نظر دین تایید شدهی کار اقتصادی، اجیرشدن و اجیرکردن است. اما همین نکته سنگ بنای اقتصاد سرمایهدارانه است که در یک آرمانشهر دینی جایی ندارد. میخواهیم در این نوشته با موشکافی نوعی از اجیرکردن و اجیرشدن را بیابیم که صدمهای به آرمانشهرمان نزند.
گام اول، اجیرکردن سنگ بنای سرمایهداری است
اصلا نظام اصالت سرمایه وقتی قابل شکلگیری است که صاحبان سرمایه به نحوی بتوانند سرمایهشان را نگهداری کنند. این یعنی باید سرمایه قابلیت پایداری داشته باشد. آنچه در سرمایهداری رخ میدهد عموما آن است که سرمایهداران کارگران را اجیر میکنند و به دلایل متعددی اجرت این کارگران کمتر از حدی است که جلوی سود کلان سرمایهدار را بگیرد و این باعث میشود سرمایهداران سرمایهدار بمانند.
بدون توجه به چگونگی شروع سرمایهداری میتوان گفت یک علت کم بودن اجرت آن است که معمولا چون منابع ارزش محدودند در یک جامعهی سرمایهداری افراد سرمایهدار نیز باید محدود باشند. این تمرکز باعث میشود سرمایه به عنوان چیزی که میتواند در بازار عرض شود کمیاب شود و بهای آن در برابر اجرت کارگران که زیادند بیشتر بماند.
گام دوم، شفافیت سنگ بنای اقتصاد شراکتی
در صورتی که کارگران دقیقا متوجه سودی که سازمان از کارشان به دست میآورد باشند احتمالا بسیاری از آنها اگر مختار باشند دریافت سود زیاد و دارای ریسک را انتخاب میکنند. پس شفافیت میتواند به عنوان عاملی برای توسعهی اقتصاد شراکتی به جای اقتصاد اجرتی باشد.
گام سوم، اهمیت اقتصاد شراکتی از دید کمونیسم و تجربه گرایی
اگر انسان به کمک اعمالش میآموزد و نظام سرمایهداری با دور کردن نتیجه کارها انسانها را بیمسئولیت بار میآورد اقتصاد شراکتی یک نسخهی کاراست که با متصل کردن بازخورد نتیجهی کار به خود کارگر به فرایند یادگیری او کمک میکند. در صورتی که در اقتصاد سرمایهداری کسی که اجیر شده است در صورتی که اجرتش را دریافت کند کاری به نتیجهی کارش نخواهد داشت.
گام چهارم، یک آنتی تز به سبک فلسفهی تاریخی
میتوان گفت چیزی که در سرمایهداری اتفاق میافتد آن چنان هم بیراه نیست و سرمایهدار در حقیقت ریسک را به جان میخرد و فضای شغلی امن را به کارگر میفروشد و بهایی هم که دریافت میکند سودی است که به دلیل هزینهی نازل اجرت کارگر به دست میآورد. ولی ادامهی این فرایند به انحراف میانجامد و تمرکز سرمایه باعث میشود سرمایهداران خدمت کارگر را بزخر کنند.
از این رهگذر است که ترکیب شفافیت و اقتصاد مشارکتی و لحاظ کردن پذیرش ریسک به عنوان یک خدمت میتواند راهگشا باشد. درست مثل شراکت ساده که در آن افراد و صاحبان سرمایه با صحبت و بحث پیرامون ارزشی که هر یک به میان میآورند سهم خود از سود را تعیین میکنند میتوان پذیرش ریسک را به عنوان یک خدمت و خدمت کارگر را به عنوان یک سرمایه به میان آورد و راجع به سهم هر کدام از سود قضاوت کرد.
شاید این ایده خیلی آرمانگرایانه یا غیر عملی باشد ولی اگر محقق شود سرمایهدار از ریسک پذیری اش به عنوان یک خدمت عادی سود میبرد. متاسفانه در بیزینسهای امروزی اصلا به این موضوع توجه نمیشود که هر کس باید به اندازهی که سرمایه و خدمتی که به میان میآورد سود ببرد و این علت انباشت ثروت و تمرکز آن شده است.