سلام، این که برای خدا کارهایمان را بکنیم و نه این که کارهایمان را برای خدا بکنیم مضمونی است که از چمران به یاد داریم. مفهومی بسیار عمیق است و به نظر من بسیاری از ما به عدم رعایت آن مبتلا هستیم. خلوص نیت امر خیلی مهمی است. غاطی داشتن نیت هم انواع مختلفی دارد که در ادامه به آن میپردازم.
۱− عدم خلوص نیت به سبک اتوپایلوت (جهل بسیط)
ما عادت داریم که اگر حواسمان جمع نباشد به حالت اتوپایلوت برویم. انگار که اصلا ارادهای از خود نداشته باشیم و هرچه که در لحظه مطابع طبعمان باشد همان را پیش ببریم. مثلا در درس خواندن یا انجام کارهای شغلمان شاید این عادت را داشته باشیم که اول کاری را انجام دهیم که خوشایندتر است. شاید برای این که احساس کمبود نکنیم نماز میخوانیم. شاید زندگی مثل باد از پیش رویمان میگذرد؛ به جای این که آن را بگذرانیم. به نظر من انگیزه و نیت یک چیز هستند. تا زمانی که در حالت اتوپایلوت هستیم معلوم نیست که اسب وجودمان به کدامین مقصد میراند، ولی میدانم هر طور براند بیشتر به نفع اسب خواهد بود تا سوار. مثلا اسب تشنه یا گرسنه است و به این که شما میخواهید به دیدار محبوبتان یا شخص مهمی بروید کاری ندارد و به طور دقیقتر اصلا آن را نمیفهمد.
۲− عدم خلوص نیت به سبک جهل مرکب
این همان موردی است که نقل مضمونی از چمران را در ارتباط با آن در ابتدای این متن آوردم. خیلی وقتها با انگیزهای غیر خدایی ابتدا تصمیم میگیریم چه کنیم و حالا که تصمیممان خوب پخته شد تازه به این فکر میافتیم که یک نیت الهی برای آن بتراشیم. این نیتتراشیها هم کمکی نمیکنند و اگر دقت کنید دقیقا همان دلیلی که در ابتدا باعث شد تصمیم به کار مورد نظر بگیرید به شما انگیزه میدهد و شما را پیش میبرد.
۳− عدم خلوص نیت به سبک جهل معلوم
این مورد شاید بهتر باشد و وقتی رخ میدهد که با آگاهی کامل و از روی اراده تصمیم میگیریم کمی هم به خودمان یا غضبمان یا شهوتمان برسیم و شاید در حین کارمان امید به آمرزش الهی هم داشته باشیم ولی از نظر شناختی در جایگاه بهتری از دو مورد گذشته هستیم چرا که به مختصات خود واقفیم.
خوب حالا چه میشود کرد؟
راهی که من پیش روی خودم میبینم این است که اول با یادآوری و تذکره و تمرکز حواس، خودم را کم کم از حالت اتوپایلوت خارج کنم و اوقات کمتری را به این صورت سپری کنم. آن کارهایی را که واقعا دارم به مقاصد دنیوی انجامشان میدهم را هم بشناسم و بیخود به آنها نیت غیر واقعی الهی نبندم. احتمالا اسب نفسم هم باید بعد از مدتی دستآموز بشود و امیال مرا لحاظ کند و مانند من میلش بکشد.