گاه واقعگرایی تنها به شعاری تبدیل میشود و به جای این که به این معنی باشد که با شناخت صحیح از محیط باید عمل کرد به این معنی بیان میشود که اصلا محیط را نباید تغییر داد. به جای این که به این معنی باشد که بعد از طراحی مطلوب با نگاه به واقعیات طراحی خود را برای گذار به حالت مطلوب ویرایش کنید به این معنی بیان میشود که با استفاده از واقعیات طراحی کنید. این یک بی غیرتی بزرگ است. در پرتو این مسائل است که من به یک آرمانگرا چون سید رئیسی رای میدهم و به یک واقعگرا چون شیخ روحانی رای نمیدهم.
غیرت از ریشه «غیر» از تفاوت و غیریت و ... میآید و یکی از نمودهای غیرت این است که انسانی که شرایط پیرامون خود را نمی پسندد تغییر دهد فضا را. در علم مهندسی سیستم قطعا تصویر کردن سیستم مطلوب مقدم بر طراحی روش برای نیل به سیستم مطلوب است.
واقع گرایی صحیح در مقابل آرمان گرایی نیست، بلکه در کنار آن است. اصلا آرمانهای صحیح از واقعیات اجرا میشوند، حال آن که اگر آرمانی در میان باشد عدم تحقق پذیری آن دلیل بر عدم تخریب وضع موجود نیست.
گاهی واقع گرایی را در مقابل ایمان به غیب قرار میدهند که باز هم اشتباه است. مگر این که چیزی غیب باشد اما واقعیت داشته باشد ممکن نیست؟ مگر مفهوم افتخار غیب نیست ولی واقعیت دارد. مگر مفهوم غرور غیب نیست ولی واقعیت دارد. حال آن که غیبهایی که در دین مطرح میشوند آنچنان هم ناپیدا نیستند. مثلا خداوند آنچنان که مفهوم افتخار غیب است غیب نیست، خداوند مانند بهار است، جسمش را نمیبینی یا به تعبیر بهتر جسم ندارد اما وقتی آمد همه متوجه میشوند. بهار هم وقتی میآید همه متوجه میشوند.
من به روحانی رای میدهم چون چندین بار است که با وعدههایی که قرار است همه چیز را برای مان حل کنند گول خوردهایم و بار دیگر عمیقتر در مرداب رکود و بدبختی غلطیدیم. حداقل از نظر من جامعهی فعلی ایرانی پتانسیل آرمان گرایی را ندارد. نه آن چنان ایماین و دینش قوی است که از تمام لذتهای دینی چشم پوشی کند تا اهدافش را به دست آورد و نه فعلا در موقعیت با نشاطی است. جامعه ای که همین الآن هم خسته شده چگونه میتواند آرمانگراییهای شخصی را برای ۴ سال تحمل کند؟ همان احمدینژاد برایشان بس نبود؟ علی ای حال کسی که با خوانندهی شامخ تتلو دیدار میکند چندان هم به نظر آرمانگرا نمیآید.