سلام، من امروز اومدم کافه نشستم یه مقدار کارای درسمو پیش ببرم. دو تا خانوم این نزدیک نشسته بودند و اولش یکی داشت به اونیکی مشاوره سلامتی میداد و بعد اونی که داشت مشاوره سلامتی میداد شروع کرد از رابطهاش یا حالا تجربهای که با یه آقا داشت گفتن. جالبیش برای من این بود که ما پسرا هم همچین صحبتهایی داریم. و فکر میکنم که این که این صحبتها کمتر بین جنسیتی شکل میگیره باعث ایجاد یه خرد جمعی اشتباه در دو طرف میشه. خانوما پیش خودشون به یه دیدی میرسن و آقاها هم پیش خودشون به یه تصوری میرسن که احتمالا جفتش اشتباهه.
خوب همین دیگه واقعا اینتظار نداشتم به این اختصار حرفم بیان بشه.
حتی توی جامعهای مثل اینجا (کانادا) که خیلی از حیاهای فیزیکی از بین رفته، به خاطر یه سری ترس این صبحتها بین خانومها و آقاها شکل نمیگیره. چاره چیه واقعا؟
شاید بگید که کتابهایی رو باید خوند که خانومها یا آقاهای مشاور نوشتهاند. ولی به نظر من اطلاعات کتابها خیلی تاخیر داره و آدمها نسل به نسل به شدت دارند تغییر میکنند. حتی یه شخص کلی تغییر میکنه چه برسه به این که بخوایم آدمهای با اختلاف سنی رو مقایسه کنیم.
آمارهای ایران نشون میداد طلاق توی کسایی که تقریبا همسن ازدواج میکنند کمتره. ولی خوب از دادهها این رو هم میدونیم که بسیاری از کسایی که همسن ازدواج میکنند کسانی هستند که از دانشگاه با هم آشنا میشن. شاید تاثیر دانشگاه باشه نه سن. ولی میخوام این فرضیه رو هم بیان کنم که شاید الان که تغییرات فرهنگی و اجتماعی زیاد شده و فاصلهی آدمها با اختلاف سنی چندسال هم میتونه زیاد باشه شاید یکی از دلایل پایدارتر بودن رابطههای همسن همین باشه که آدما به هم شبیهتر هستند توی یک دوره تحصیلی و دانشگاهی و سنی.