سلام،‌ اگر مرد و زن یکسان‌ اند پس چرا به هر دو نمی‌گوییم «زن»؟ یا چرا به هر دو نمی‌گوییم «مرد» یا «انسان»؟ آیا تفاوت‌های مرد و زن به تفاوت قانون‌گذاری در باره‌ی آن‌ها هم می‌انجامد؟ می‌توانم بگویم اقلا دلیلی وجود ندارد که قانون‌گذاری یا سیاست‌گذاری برای آن‌ها یکسان باشد.

اما آزادی جنسی چه می‌شود؟ چه این که هر دو جنس از آزادی برخوردار باشند و چه این که در زمینه‌های جنسی مردم بتوانند آزادانه عمل کنند. به نظر می‌رسد اگر مفهوم آزادی را به درستی درک کنیم و حدود آن را بیابیم آزادی جنسی هم مشخص خواهدبود.

احتمالا در حکومت‌های خیلی قدیمی یا قبل از پیدایش حکومت انسان‌ها به منزله‌ی یک اجتماع آزادی داشته‌اند که نحوه برخوردشان با جنسیت را انتخاب کنند. یعنی هر اجتماع برای خود آزاد بوده‌است و تنها محدودیت‌های درون اجتماع وجود‌ داشته‌است. پس آن‌چه که از جنسیت به عنوان میراث تاریخی برای ما مانده‌است احتمالا حاصل انتخاب و آزادی است؛ پس صرف این که زنان برای خود تعلق به خانواده و مردان کار و تامین اقتصادی و امنیتی را به عهده بگیرند متعارض با آزادی نیست. وانگهی این اتفاق در موج‌های متاخر فمینیسم هم در حال رخ دادن است پس تقسیم کار بین زن و مرد اتفاقی معارض با آزادی نیست؛ اما همین که زمان می‌گذرد این انتخاب‌ها به هنجارهای اجتماعی تبدیل می‌شوند که افراد حال حاضر اجتماع آن‌ها را انتخاب نکرده‌اند. در این صورت آزادی آن‌ها گرفته می‌شود. به طور کلی می‌توان گفت این مقدار از محدودیت ناگزیر است و تنها می‌توان به گونه‌ای جامعه را شکل داد که راه تغییر با هزینه کم جود داشته‌باشد.

جنبه‌ی مهم‌تری از آزادی که باید مورد بحث قرار گیرد آن بخش از آزادی است که تحت اختیار تک تک افراد جامعه است. چه به طور مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم. مستقیمش آن است که افراد بر یک دیگر نسبت به کارهایی خرده بگیرند و اینگونه اعمالشان را محدود کنند و غیر مستقیمش آن است که حکومتی با قانونی محدودکننده تشکیل دهند یا چنین حکومتی را تایید کنند. این که برای تعیین حد آزادی باید این را در نظر گرفت که آزادی دیگر افراد نقض نشود بسیار قابل پذیرش است چرا که در این مرحله هیچ ترجیحی بین افراد اجتماع وجود ندارد. اما آیا دلیل دیگری وجود دارد که بخواهد آزادی را محدودتر کند؟

به نظر می‌رسد که چیز دیگری وجود ندارد. به همین دلیل کار سخت می‌شود چون سبک زندگی‌هایی که انسان‌ها می‌توانند برگزینند بسیار متنوع است و در بعضی از این سبک زندگی‌ها نگاه این‌گونه به آزادی وجود ندارد. باید گفت چیز دیگری که به صورت بدیهی آزادی را محدود می‌کند آن است که بخواهیم در یک اجتماع یک نگاه خاص به آزادی را برقرار کنیم. مثلا شاید بعضی بگویند مردها باید به کمال آزاد باشند و زن‌ها باید دچار محدودیت باشند و این نگاه به آزادی آن‌ها را محدود کند. این که افراد غیر هم‌نظر باید چه کنند بحث بسیار پیچیده‌ای است چرا که با این نگاه به آزادی باید برای آن‌ها حکم مشترکی بدهیم که توسط همه نظرهای مختلف پذیرفته باشد و در صورتی که چنین حکمی نباشد این نگاه به آزادی خنثی است و شاید این اتفاق در خیلی از مواقع هم می‌افتد. 

به هر صورت شایسته پذیرفتن است که افرادی که در باره آزادی همنظر هستند و چنان که گذشت فکر می‌کنند باید برای تمام افراد جامعه تمامی کارهای ممکن را در نظر بگیرند و زیرمجموعه‌ای را انتخاب کنند که با کارهای دیگران تعارض نداشته باشد. مثلا آزادی پوشش بانوان همراه با توانایی داشتن یک خانواده به غایت محکم نمی‌توانند در این زیرمجموعه انتخاب شوند. یا باید قید خانواده‌ی به غایت محکم را زد و یا این که باید قید آزادی پوشش بانوان را زد. در این نقطه لاجرم باید نگاه ارزشی را دخیل کرد و افراد روی ارزش‌هایی توافق کنند و طبق آن‌ها زیرمجموعه‌ی مذکور را انتخاب کنند.

از اینجا به بعد را خودتان هر جور خواستید می‌توانید بچینید و من فهم دینی خود را بیان می‌کنم. ارزشمندی انسان‌ها و به تبع آن جامعه به میزان تقوای آن است. اگر قرار است آزادی‌هایی را از بین ببریم نباید آن‌هایی باشد که تقوی به آن‌ها حکم می‌کند. منظورم از تقوی هم خودنگهداری در راستای شریعت الهی است. در اینجا یک مثال می‌زنم که با آن موافق نیستم. مثلا انسان‌ها نباید برای این که از نگاه آلوده - چه نگاه آلوده دیگران و چه انجام عمل ناپسند نگاه آلوده - در امان باشند مجبور باشند در جامعه تردد نکنند و دینشان به مصلحت اندیشی و اهم و مهم بیانجامد. اما این مثال ایراد دارد و ایراد آن است که اضطرار و مصلحت‌اندیشی جزء شریعت است و تنها اتفاقی که با محدود نکردن پوشش بانوان ممکن است با انتخاب آن‌ها بیفتد آن است که فرم شریعت رعایت نمی‌شود و همچنان افراد می‌توانند تقوی پیشه کنند.

حال جایگاه امر به معروف و نهی از منکر با شمشیر در چنین نگاهی چیست؟ باید گفت در جایی که شریعت امر به زور می‌کند این نوع از امر به معروف و نهی از منکر هم جایگاه پیدا می‌کند. مثلا شریعت اجازه داده در دفاع از جان یا مال افراد از زور استفاده کنیم.