در مطلب آزادی جنسی چیزهایی راجع به آزادی گفتم که دقیق ترش را در اینجا می‌خواهم مطرح کنم. سعی می‌کنم در این‌جا به صورت منظرم آزادی مورد نظرم را بیان کنم.

می‌توانم با گزاره‌های زیر حدود آزادی را بیان کنم:

  1. این اصول از درون گفتمان دینی مطرح می‌شوند،
  2. آزادی افراد نباید آزادی دیگران را مورد خدشه قرار دهد،
  3. برنامه‌ی هدایت آن است که دین خدا ظاهر شود و این موضوع تشریع شده است و با توجه به معیار‌های ارزش‌گذاری دم دستی نمی‌توان به لزوم آن پی برد،
  4. این که آزادی افراد را در عدم رعایت شریعت سلب کنیم مادامی که به امر هدایت ضربه نزند و افراد را از دین زده نکند اشکال ندارد و البته ارزشی هم ندارد مگر این که اصل سوم را محقق می‌کند.

در توضیح اولی باید بگویم که در این‌جا از درون دین (برداشت من از آن) صحبت می‌کنم. البته انتظار بیجایی است که افراد مطابق آن‌چه تایید می‌کنند عمل نکنند. البته می‌پذیرم که افرادی که طور دیگری فکر می‌کنند هم طور دیگری عمل کنند و البته انتظار ندارم برای رعایت آزادی افکار خود را زیر پا بگذارند چرا که در این صورت آزادی‌ای که قبول دارند با افکارشان در تناقض است و افکار خود متناقض را نمی‌پسندم.

در توضیح گزاره‌ی دوم باید بگویم که هر مفهومی نمی‌تواند خود را نقض کند و آزادی هم ازا این موضوع مستثنی نیست. مگر این که برای آزادی افراد مختلف شان متفاوت قائل شویم و بگوییم که آزادی برخی مهم‌تر است که به نظر می رسد این چنین نیست و مطابق آیه‌های «انی جاعل فی الارض خلیفه» و «کل نفس بما کسبت رهینه» آزادی افراد مختلف بر هم ترجیح ندارد. وانگهی در این مقام از تفکر به دلیل این که از پیش دست زیاد پری نداریم فعلا ترجیحی بین انسان‌ها برای مفهوم آزادی نمی‌شناسیم.

در باره‌ی گزاره‌ی سوم باید بگویم مطابق آیه‌ی «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله» برنامه هدایت آن است که شریعت ظاهر شود. یا در دین مفهوم امر به معروف با شمشیر داریم. پس به عنوان یک گزاره‌ی عملی تشریعی می‌توانیم بپذیریم که باید دین خدا را برقرار کنیم اما از طرفی داریم که ارزش انسان و به تبع آن جامعه به تقوای آن است (مطابق آیه‌ی «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» یا آیه‌ی «و لو ان اهل القرا آمنوا و التقوا لفتحنا علیهم برکات منا السماء و الارض») پس این که دین ظاهر باشد یا غایب در ارزش انسان تاثیر مستقیم ندارد و ارزش غیر مستقیمی مگر از طریق رعایت تقوی در ظاهر کردن دین خدا به امر شریعت ندارد.

در توضیح گزاره‌ی چهارم باید بگویم که اگر هدف اظهار دین خدا باشد نباید کاری را در تعارض با اهداف مهم‌تر یا خود این هدف انجام دهیم. نباید کاری کنیم که ابلاغ دین فوت شود. و نباید کاری کنیم که مردم از دین زده شوند و دیگر دین خدا را اظهار نکنند. در ذیل این مورد باید گفت که در جایی که توان محدودی داریم ممکن است تصمیم بگیریم به جای این که دین خدا را اظهار کنیم آن را بهتر ابلاغ کنیم.

شاید سوال شود که چطور می‌شود بدون این که افراد از چیزی زده شوند آزادی آن‌ها را در عدم رعایت شریعت سلب کنیم؟ باید گفت که با روش‌های مهندسی فرهنگی، اجتماعی و رسانه‌ای این موضوع قابل اجرا است.

در پایان باید بگویم این نگاه به آزادی نگاهی ترکیبی در فرهنگسازی به دست می‌دهد که در فرهنگ‌سازی باید موارد مختلف را با هم ترکیب کرد. نمونه‌ی این نگاه نگاهی است که آقایان برگر و لاکمن دارند به این صورت که سه امر را در فرهنگ‌سازی لازم می‌دانند:‌

  1. برونی‌سازی،
  2. عینی‌سازی،
  3. ایجاد تنبیه و تشویق.

برونی‌سازی به معنی آن است که خودمان بفهمیم روش درست یک چیز چیست. مثلا بفهمیم که بستن کمربند ایمنی در خودرو خوب است و نبستن آن بد. عینی‌سازی یعنی مفهوم به دست آمده را ملموس کنیم؛ مثلا با ساختن انیمیشن‌های «داوود خطر و داداش سیا» و گزارش‌های مستند راهنمایی و رانندگی عواقب نبستن کمربند ایمنی را به سمع و بصر و حس مردم برسانیم. تنبیه و تشویق هم که همان جرایم رانندگی را شامل می‌شود.

شایان گفتن است این رویکرد متضمن یک انسان‌شناسی خاص است که در آن انسان‌ها امیال بنیادین صحیحی دارند و تنها کافی است که آگاه شوند تا مصادیق آن‌ها را درست پیدا کنند. در مثال ما مردم آسایش را دوست دارند و در تشخیص مصداق آن دچار اشکالند که کمربند ایمنی آسایش انسان را می‌گیرد. اما با دیدن عواقب نبستن کمربند ایمنی که شامل آسیب جسمی دیدن و عدم آسودگی است مصداق درست آسودگی را می‌یابند و میل پیدا می‌کنند که کمربند ایمنی را ببندند. 

دیگر آن که این مدل متضمن یک مفهوم مهم دیگر نیز هست که لازمه این که یک چیز را فرهنگسازی کنیم آن است که ابتدا خود آن را بفهمیم. به بیان دیگر تنها تا حدی حق آن را داریم که فرهنگ‌سازی کنیم که به شناخت خود از یک چیز اطمینان داریم. متاسفانه بعضا چنین چیزی رعایت نشده‌است و مثلا در ایران مواردی که از سنت ایرانیان ناشی می‌شده‌اند به دین تحمیل شده‌اند.